سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاداشت های پسرک زشت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شصخی . . .

دست میکشم به صورتم انگار که اخم کرده ام

باز هوای کوچه گردی و پیاده گز کردن های خشک و تلخ به دیدگان این زمانده گان روزگار

دیگران چه ناز و پر نیاز اما من ماند ام به اخم

دست می کشم به صورتم اخم را این بار باز می کنم

. . .

در اتاق نشسته ام و دوباره آرزوهای نیازم همچو بوی قهوه تلخ اما شیرین

طنین ناب دلم و سکوت ننگ نغمه هاست بغض رهائیم از دویدن ذهن به وادی حریم بزرگ غربت من

دست میگشم به صورتم

انگار که گریه کرده ام

اشک را دوباره پاک میکنم

نازنین ناز دانه ها دوباره میچکد به صورتم

تا مرا به خود صدا کند

لغزش چسپناک کوچکش به سوی گونه می رود

بی صدای بی صدا همچون رهاتر از صدای چشمه ها

دوباره دست به صورتم میکشم

خنده بر لب نشسته است

انگار دوباره طعم خدا وارای وجودم شده باشد

رها می شوم از بغض همچون غریبه ای به شب

. . .

تاپ تاپ قلب من کجاست ؟

دست می کشم بر تنم

دست میکشم بر خاک

انگار که گمشده ای دارم دست میکشم بر هر چه هست و نیست

دوباره دست میکشم به صورتم

به جاودانگی خویش

به نقاب بی صدا

به حسادتم

به نسیم امشب ما

زلف بر کمر آبشار کرده ای و تاپ تاپ قلب مرا نمی شنوی ؟

یک لباس توری سپید روی قامت نگاه خود ،

عشق را چنین تفسیر کرده ای ؟

آری . . .

باز پرده ها اشتباه کشیدند

جای حجاب بر قامت هستی من

حجاب کشیدند بر قامت خنده های من

...